دانلود و نقد کتاب
با نام خالق زیبایی سر از خلوتگاه دل بر میداریم تا در راهی که او خواسته قدم بگذاریم و تنها چیزی که اکنون میبینیم خلقت اوست و بس. حالاست که عظمت او در چشمهایمان دیده میشود. او در خلوتگاه، با ما همسان بود تا توانستیم به او دست یابیم، ولی حالا عظمتش را در مییابیم و خضوع او را در آنجا درک میکنیم. ما به او میرسیم و با او خلوت میکنیم و هنگامیکه چشم باز کردیم، خلقت او را میبینیم و عظمت آفرینشش را در مییابیم. ولی چگونه میتوان از آثار او، سخن گفت. ما یا در سیر درونیم یا بیرون. درون ما، سیر در خلوتگاه دل ماست و بیرون ما، سیر در خلقتگاه اوست. ما در حیات بشری این دنیای خلق شده او، سیر میکنیم یا در دنیای درونی خود، سیر سلوک. بشری که از درون به بیرون آمده، میتواند بیرون خود را بشناسد. بازتابهای خلقت بیرونی او در درون ماست و ما در خلقتگاه او عظمت منبع این بازتابها را با تمام وجود درک میکنیم. ما او را گذراندیم تا به او برسیم، و در دنیای خلقتش به تقلید از او، خلقت میکنیم تا خالق گردیم، خالق مخلوق او. عظمت او، خلقت اوست. او در خلقتش خود را بوجود رسانده. وجود او در خلقتش خلق گردیده، و در خودش ما را خلق کرده. او ما را با محیطمان همسان آفریده و او خود را قبل از ما به وجود رسانده. تفکرات ما درباره هستی خالق، محدود به محدودة ماست. پس هستی خالق را در محدودة خود میتوانیم درک کنیم. محدودة ما خلقت اوست. خلقت او به وجود رساندن خود اوست. در خلقت او غرق میشویم تا خالق گردیم. او خالق حیات است و نیز خلقتش در حیات است. بقای خلقت، در حیات است و حیات، در خلقت اثر خالق است. حیات خلقت، برای هستی است. خلقت حیات، برای بقای هستی. خلقت او، تنها مدرک هستی اوست. هر آنچه که در گردش و تغییر و تحول است، در حیات است. خلقت او، در خلق حیات بوده و خلق حیات هم برای به حیات رساندن خود اوست. خلقت غرایز موجود، برای بقای وجود است. قدرتش در خلقتش است. حتی رفعتش، خشمش، علمش، عظمتش، کرمش،... در خلقتش است. شاهکار خلقت او، در خود اوست. او، در خلقتش است. چنین به نظر میرسد، هر اکو سیستمی در خلقت، دارای حرکتی حلقهای میباشد، مانند چرخه حیات موجودات در طبیعت، حرکت دوار در کهکشانها، حیات طبیعت در فصول و ... انسان هم به نوعی در سیستمی که خود آفریده شده، بصورت حلقهوار و دوار حرکت میکند و فقط روند حرکت درون حلقه را بهینه میکند و گاهی مخل حرکت صحیح آن میشود. جالب این حیات چرخشی در جهان اینجاست که، تمام آنها به نوعی به یکدیگر وابسطهاند و حتی نمیتوان یک موجود یا شی را در آن جابجا کرد. مکانیزم خلقت هر موجودی، بنابر فراخور محیطتش میباشد و وابسطه به این حلقه. در درون هر حلقهای یک مرکزیت وجود دارد. اگر پیببریم به اینکه، چرا تمام سیستمهای موجودی دنیا بصورت دوار و چرخشی یا رفت و برگشتی میباشند، شاید بفهمیم این سیستم از کجا آغاز شده، به چه منظوری و به کجا ما را خواهد برد و مرکزیت حلقه در کجاست؟ تقارن رویدادها برای گردش حلقهای آنهاست. باید در تقارن صورت خود بنگری تا تقارن ضدیت رویداها را درک کنی. منظرگاه این تقارنها در طبیعت است. طبیعت، آیینه خلقت است. طبیعت آفریده شده، تمام نیازهای خود را در بر دارد و نیاز به هیچ عامل خارجی دیگری ندارد. بنابراین نیازهای بشر نیز در آن است. به نوعی تمام موجودات، باعث بقا و حیات طبیعت میگردند. حیاتی به این دینامیکی که حتی آسیبهای وارده به خود را درمان میکند، بینظیر است. به جای گشتن به دنبال ابتدا و انتهای جهان که از درک و عقل انسان موجود خارج است و تنها بر اساس نظریه و حدسیات پیش میرود، باید به زمان حال اندیشید، که تمام سیستم حیات جهان، در مقابل چشمهایمان میباشد و بهگونهای با ما حرف میزند و حتی ما را درک میکند. درک همین سیستم موجود، ما را به وجود او میرساند. پیگیری هر ذره، در اکو سیستم این حیات، ما را به مخلوق خود میرساند. کافیست نگاهی به کرهای که در آن حیات میکنیم، بیندازیم: کره ما در گهوارة پنبهای در حال بقا و حیات است و هر از چند گاهی به او، آب و غذا داده میشود و از او با لایهای شفاف، در مقابل مضرات دنیای بیرون محافظت میگردد و این کره با نظمی خاص و گردشی ماهرانه از خورشیداش برای بقایش بهره میبرد. چه خلقتی از این جالبتر، که نقاش روزگار ما، در بوم گستردة خود، هر لحظه مشغول خلق طرح تصاویری نو میباشد، تصاویری که هیچکدام شبیه به هم نیستند و در حال حرکت هم هستند. چه طرحی از این پویاتر و چه خلقتی از این جالبتر و این آثار همه وقت در تماشاگه همگان قرار دارد. کدام طرحی است که مدام در هر لحظه، بدون تکرار در صفحة بوماش در حال تغییر باشد و ... آسمان، مانند یک تابلو، برای تماشاگر است، هر لحظه یک تصویر زیبا خلق میکند، چه شب و چه روز. خلقتی که در آن، خاک زیر پایمان در حال حرکت و آسمان به دنبال او، و در هر لحظه خلقتی پدیدار میگردد. هنگامیکه در اوج زمین نسبت به دریا و در مقابل باد حقیقت و مشرف به عظمت سهگانه پروردگار (دریا به نشانه آب، زمین به نشانه خاک، آسمان به نشانه هوا) ایستادهایم، و صدای خشم آب در برابر مقاومت سنگ، و سرود مرغان دوره گرد، در مقابل سکوت آسمان، طنینانداز است، در چشم انداز ابرهای مواج در دریای آسمان، با چشمی اشک ریز میاندیشیم: که ما چـه ...؟ و برای چه ...؟ و به کجـا ...؟ و سهم ما ...؟ میخواهم در ذهن، تصویر لحظهای از خلقت را تصور کنم، که باد، در حال وزیدن، ابرها، در حال حرکت، برگها، در حال فرو ریختن، آسمان، در حال غرش، باران، در حال باریدن، زمین، درحال سیراب شدن و بارور شدن، ... و در لحظهای دیگر از پردة نمایش، نسیم آرامش در حال وزیدن و رنگین کمان شادی در آسمان، در حال خود نمایی و گلها، در حال خیدیدن باشند و من، مبهوت این زیبایی عظیم و خیره کننده شدهام. اوج خلقت، در آن طرف آسمانها هم وجود دارد. که نشان دهنده ناتمامی این پدیده دارد. باید به تصویر کشید، خلقت او را. یک لحظه چشم خود را ببندید و ناگهان باز کنید، سپس فوری ببندید، چه دیدهاید؟ آن تصویر، تصویر یک لحظه از خلقت است. آنگاه که آسمان میگرید و بعد از آن، لبخند رنگارنگی به گونهاش نقش میبندد و سپس آرام میشود، او تنها با نگاهاش احساسش را بیان میکند. او ما را در آغوش پنبهای پر مهر و گرم خود، در مقابل هرگونه خطری محافظت و بزرگ میکند و برایمان سوت زنان لالای میخواند تا اینکه پرده تاریک خود را میکشد که ما راحتتر بخوابیم. او در مقابل، هیچ نمیخواهد، چون به ما عشق میورزد و تنها بخاطر مهرش است که ما را در این گهوارة چرخان، بزرگ میکند. آنگاه چشم به جهان میگشاید، که عشق به جهان پیدا کنید و آنگاه عشق به جهان پیدا میکنید، که بیاندیشید، فقط بیاندیشید! چون او تنها چیز قابل لمسی که به ما داده، همین فکر است تا به دل برسد. باید در خلقت او اندیشید. بیاید در خلقت پائیز او بیاندیشیم. پائیز، فصل نوع به نوع شدن است. پائیز، فصل اندیشه است در پائیز باید اندیشید. شب هنگام، آنگاه که تکه ابرها در آسمان، به رنگ خود باختگان نمایان میشوند و ستارگان در حال سبقت در خودنمایی هستند، و سنگهای که گاهی خودی نشان میدهند، با تمام وجود احساس میکنم، این مجموعه با تمام وجوداش میخواهد چیزی به من بگوید، ولی من نمیفهمم. انسان ناچیز بدلیل عدم درک این واقعیتهای طبیعی، فقط مجبور به ستایش آنهاست. تصویر خلقت در ذهن، ما را در ذهن به او میرساند و تصویر خلقت در دل، ما را به عشق زیبایهای خلقت او، در دل، به او میرساند. که رسیدن در ذهن با رسیدن در دل، دنیای تفاوت است. نمیدانم چگونه میتوان، تو را با اینهمه ابعاد خلقت، در ذهن جا داد. ذهن، مکان کوچکی برای توست. آنهایی که تو را در ذهن دارند، بیقین شمایی از تو را میتواند داشته باشند. تنها تو را با تمام عظمتت میتوان در دل، جا داد. دل، در بر گیرندة تمام ابعاد وجودت است. کسانی که تو را در دل دارند، میتوانند در ذهن خلقت کنند، زیرا که ذهن آنها برای خلقت آزاد است. عظمت ابرها در آسمان سیال، مانند کوهها در زمین است. خدایا، چگونه میتوان به دنیایی به این منظمی و زیبایی اندیشید؟ فضای بیکران خلقت او، در آنطرف کهکشانها و ستارهها و سیارهها وجود دارد، که از دید چشم و عقل ما نیز پنهان است. خلقت او نیز در زیر آب حیات بخش، دور از چشمهایمان به زیبایی، در حال حیات است. حتی در زیر خاک پایمان نیز حیات خلقت اوست. نمیدانم چگونه میتوان عظمت این خلقت را، یک لحظه در ذهن جا داد؟ ای کاش میتوانستیم تمام ابعاد خلقت تو را درک کنیم. هنوز ابعاد خلقتش برای ما روشن نشده، از بیرون، تا انتهای فضای کشف شده ما و از درون، تا فضای دیده شده در خلقت او. او ما را هماهنگ با طبیعتش آفریده و جزئی از آن. ای کاش میتوانستم آنچنان کلمات متوازنی همسان با توازن در خلقتش بکار ببرم، تا بتوانم هارمونی زیبایی خلقتش را کمی بیان کرده باشم. هنگامیکه ما به او برسیم، ما هم خالق میشویم، ولی خلقت ما خلقتش. خالق، فقط خود اوست و هر که با اوست. خلقت است، هر آنچه که خلق شده و خلق میشود. بعد از پیمودن راه و قرار گرفتن در پیش او، تنها خلقتش قابل دیدن است و دیگر ما هیچ نخواهیم دید. هر آنچه که در دل یا در ذهن دیده میشود از خلقت اوست. در آن حال است که ما هم خالق میشویم، از دل، آسمان میسازیم و در ذهن، زمین و در آن بین، خودمان. با فکر، در زمین راه میرویم و با عشق، در آسمان پرواز میکنیم. باید به خالق رسید، تا خالق شد. باید از او، راه و رسم خلقت کردن را یاد گرفت و دید. که خلقت مخلوق، در خلق اثر خالق است. خلقت ما، خلقتش. خالق ما، خالقش. چون ما مخلوق او هستیم، خلقت زیبایهای او را درک میکنیم. تنها مخلوقات او هستند که خلقت او را درک میکنند، پس هر آنچه که ما درک کنیم از یک خالق است. منشا خلقت، یکیست. دلی که جایگاه تفکر درباره زیبایهای خلقت خالقش باشد، میتواند مؤلد اندیشة خلق زیبایی، باشد. او از خلقت خالق خود، رمز و راز خالق شدن را فرا میگیرد و خالق میگردد. در دل است که میتوان درباره خلقت او اندیشید. هنرمند، همان کسی است که در دل میاندیشد. به همین دلیل هنرمند، زیبایی خلق میکند. هنرمند، کارش خدا گونه است و روحانی، کارش پیامبر گونه. این نور اوست که به همه چیز وجود میبخشد. این نور آفتاب اوست، که همه چیز را نمایان میکند. این نور خلقت اوست که همه چیز را خلق میکند. هنر او، در خلقت اوست . در خلق آثار موجود، در شکل و رنگ وجود است. هرگاه خلقت خالق در چشم مخلوق نمایان افتاد، هیچگاه مخلوق از خالق دور نمیگردد. همه چیز در همه جا، خلقت اوست. ما در خلقتشیم. از دیدن خلقت اوست که اشک شوق او، باران میشود و زمین دل را سیراب میکند و از آن زمین است که زیبایی و محبت میروید و از آن زیبایی و محبت است که دیگران را هم سر شوق میآورد و توجه به او را در آنها جلب میکند. اشک ما، اشک حقارت به او نیست. اشک عظمت اوست به ما. ما اویم، در زمین او. ما نشانههای تکثیر وجودی او هستیم و نمایندة بخشی از اندیشههای او. خالق ما دو چیز به ما داده، یکی اندیشه است و دیگری عشق، و دیگر هیچ. باید به این دو اجازه حیات داد و این اصل بقا در آفرینش است. برای دیدن تصویر خلقت، نیاز به داشتن چشم است، چشمی تیزبین و عمقبین، چشمی که در ذهن میبیند و چشمی که در دل میبیند که هر دو چشم، چشم دیدن خلقت اوست. در خلقت یک کار انجام گرفته و آن بوجود آوردن حیات است. حتی اجسام نیز حیات دارند، چون در چرخه دوران گردش میکنند و اساس خلقت، آفرینش حیات است. آیا دغدغهای بزرگتر و مهمتر از این مسائل در دنیای امروز برای بشر، وجود دارد و یا خواهد داشت؟ ازدواج، تجربهای معنوی است. او زوج آفریده، که یگانگی در دوگانگی ما باشد، تا ما هم تجربه خلقت را کمی درک کرده باشیم و احساس کنیم که چگونه باید با مخلوق خود رفتار کرد تا به رفتارهای خالق خود بهتر آشنا شویم. خلقت میتواند هم نقطه آغاز مسیر باشد و هم نقطه پایان مسیر. از، در اندیشه خلقت او شروع کنیم و به عشق خلقت او برسیم، تا بعد از او محو خلقت او شویم و خالق گردیم. از وجود خلقت اوست که میتوان به وجود او رسید. خلقت او در دو چشم دیده میشود؛ یکی چشم اندیشمندان و یکی چشم دل عارفان. اندیشمندان، در اندیشه خلقت او و عارفان، در عشق خلقت او هستند، اما او را با دو حلقه چشم یکی میتوان دید، حلقه چشمی که در اندیشة وجودی خلقت اوست و چشمی که در عشق به زیبایی خلقت اوست. ما در اویم و او در ماست. امیدوارم بتوانیم درباره خلقت خودمان و اطرافمان بیاندیشیم و این نقطه آغاز، در مسیر قرار گرفتن میباشد. خلقت او دارای ابعاد نامحدودی است، که اگر بتوانیم ذرهای از آن را درک کنیم، سعادتمندایم.
Design By : Pichak |